تنها بودم. خدایا چه کنم؟ تفنگ را بردارم دم میدان ارگ ببرم حساب اینها را برسم. هر اتفاقی هم میخواهد بیفتد؟ باز گفتم نمیتوانم، دو تا بچه دارم.
زیست بوم/احسان محمدی*: «
از دادگاه که بیرون آمدم از بس عصبانی بودم پاهایم میلرزید. نشستم روی پلههای دادگاه میدان ارگ و یک سیگار روشن کردم. از آنجا به بعد دیگر حال من درست نشد. همانجا روی پلههای دادگاه که نشسته بودم دیدم سه چهار نفر آمدند. نمیدانم همانها بودند یا نه. یکی از آنها سیگار من را گرفت و زمین انداخت و زیر پا له کرد و به من گفت کارت ساخته است!
ببین چقدر زور میآید به آدمی که نه در عمرش زور گفته، نه زور شنیده، نه دوست دارد زور بگوید، نه دوست دارد زور بشنود ... آمدم خانه و افتادم که افتادم که افتادم! ... تنها بودم. خدایا چه کنم؟ تفنگ را بردارم دم میدان ارگ ببرم حساب اینها را برسم. هر اتفاقی هم میخواهد بیفتد؟ باز گفتم نمیتوانم، دو تا بچه دارم.»
این بخشی از آخرین گفتگوی محمدعلی اینانلو با مجله «تماشاگران امروز» است. مردی که بسیاری از ایرانیان او را با آن صدای گرم خشدار و مستندهای محیطزیستی میشناسند و این روزها دوستدارانش با ناباوری در سومین سال درگذشتش، یادش را گرامی میدارند.
او در سالهای آخر عمر با یک اتهام سنگین روبرو شد. نوشتند که در استان سمنان شکار کرده و دستگیر شدهاست.
این خبر اولین بار توسط یک انجمن مردم نهاد غیردولتی به نام جمعیت دیده بان طبیعت شاهرود بر روی وبلاگ انجمن منتشر شد.
آن زمان ولیان مدیر انجمن در اینباره به رسانه ها گفته بود: «خود من روز حادثه در محل نبودم اما کسانی که به آنها اعتماد کامل دارم و هیچ غرضی با کسی ندارند قسم میخورند که شخص آقای محمدعلی اینانلو به همراه سه لاشه شکار در آن روز دستگیر شدند، اما او بلافاصله با مسوولان محیطزیست شهرستان و استان تماس گرفت و تاکید کرد که من چهره شناختهشده محیطزیستی هستم و انتشار این خبر به ضرر طبیعت و محیطزیست است، در نهایت توجیهات او موثر واقع شد و در خبری که انتشار داده شد به این شکل بود که مسوولیت شکار برعهده آقای شکرالله اینانلو برادر محمدعلی اینانلو گذاشته شود».
چیزی که محمدعلی اینانلو بارها آن را تکذیب کرد و گفت: "من فکر میکنم آنها برای این کار تحریک شدهاند، اما لازم است بگویم که دقیقا در همان روزی که در این خبر ادعا شده من شکار کردهام در تهران بهدلیل آنفلوآنزای شدید بستری و تحتنظر پزشک بودم و مدارکش وجود دارد. من این موضوع را به لحاظ حقوقی پیگیری میکنم، به وکیلم هم سپردهام که ماجرا را از طریق دادستان شاهرود پیگیری کند. من از شکار لذت نمیبرم و سالهاست تفنگم را واگذار کردهام."

همین خبر موجی از حملهها را به سوی او آغاز کرد. جوانها و نوجوانهای پرشور در شبکههای اجتماعی قیامتی برپا کردند. سیلی از ناسزاها، توهینها و تهمتها به سوی او روانه شد. بیرحمانه و با قساوت تمام سلاخیاش کردند، به دادگاه رفت، پیگیری کرد و کوشید از حیثتاش دفاع کند و در آخر رنجیده خاطر با سرزمینی که دوستش داشت وداع گفت.
در آن روزهای پرتلاطم، در زیست بوم این ماجرا را پیگیری میکردیم و چند بار پاسخ ها و یادداشت او را منتشر کردیم. امری که با پرخاش، مخالفت و اعتراض کسانی روبرو شد که میگفتند چرا به یک شکارچی خونریز و بیرحم فضا میدهید؟ چرا بایکوتش نمیکنید؟
توضیح دادن اینکه دفاع محترمانه و در چارچوب قانونی حق کسی است که در مظان یک اتهام قرار گرفته و بستن دهان و شکستن قلم و بایکوت کردن افراد چیزی نیست که به آن باور داشته باشم برای جماعت پرشور و حمله ور آسان نبود. رگبار ناسزاها و توهین ها هم به سوی ما و رسانه مان سرازیر شد که جیره خوار اینانلو هستید و رسانهتان بوی خون شکار می دهد و ...
در همان روزها ایمیلی برایم ارسال کرد. در بخشهایی از آن نوشته بود: « ... جنابعالی با وجود اختلاف عقیده فی مابین اقدام به انتشار مقالات اینجانب کرده اید که نشانه روشنی است بر روشن نگری شما و شایستگی و حقانیت جنابعالی در راه مدیریت یک رسانه مجازی و اعتذار همراه با دنیایی از خجلت بابت واکنش ها و پیام های سخیف عده ای که خود را ظاهرا حافظان طبیعت این کشور می نامند غافل از اینکه اگر ذره ای از طبیعت و محیط زیست شناخت داشتند می دانستند که طبیعت آفریده پرودگار مشحون است از رعایت طبیعی حقوق دیگر زیست مندان که نظم حاکم بر این حقوق حتی کوچکترین بی حرمتی را بر نمی تابد ، بی احترامی ها هتاکی هایی که در مورد شما اتفاق افتاده وبه شدت موجب ناراحتی و کدورت اینجانب شده نشان دهنده فرهنگ سخیف این افراد است اما نگران نباشید که فرموده است:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
اینجانب سالهاست که عمری را در راه حفظ طبیعت گرانبها و بی نظیر این مرز و بوم صرف کرده ام و از این ناملایمت ها و خارهای مغیلان بسیار دیده ام شما را نیز به صبر و تحمل دعوت می کنم، چراکه در این راه پس از این هم نامهربانی بسیار خواهید دید».
دو سال بعد از اینکه او رفت جمعیت دیده بان حیات وحش شاهرود که نخستین بار آن اتهام را به او زد در مطلبی از اینانلو به عنوان «مسافر خستگی ناپذیر پهنه وسیع ایران عزیز» یاد کرد و نوشت: «با توجه به روشن شدن زوایای جدید از ماجرا در طی گذشت زمان و با بررسی های دقیق و موشکافی های مکرر، شواهد و قرائن و اطهارات برخی شاهدانی که بعدها صدق گفتارشان محل تردید واقع شد، محمدعلی اینانلود در آن شکار نقشی نداشته است».
این انجمن از «درگاه حق و روح بلند آن مرحوم و فرزندان برومند ایشان» پوزش طلبید ... نوش داروی پس از مرگ سهراب!
هر وقت در شبکههای اجتماعی سیل حملهها به سوی کسی روانه میشود، یاد این ماجرا میافتم. آن ایمیل، آن خشم و ناامیدی مردی که هیبت و صدای تاثیرگذاری داشت اما چنان فشارها بر روح و روانش اثر گذاشت که بیمار شد و گفت: «تنها بودم. خدایا چه کنم؟ تفنگ را بردارم دم میدان ارگ ببرم حساب اینها را برسم. هر اتفاقی هم میخواهد بیفتد؟ باز گفتم نمیتوانم، دو تا بچه دارم».
اینانلو قدیس نبود. بعید است جایی حتی چنین ادعایی کردهباشد اما از بسیاری مدعیان بیشتر به معرفی محیط زیست به مردم کمک کرد. وجب به وجب این سرزمین را گشت و هر بار با لحن گرم، هوشمندی در بهرهگیری از رسانه و البته عشق عمیق به سرزمین مادری کوشید به سهم خود به طبیعت ادای دین کند. او سزاوار وداعی چنین تلخ با قلبی رنجیده نبود.
فارغ از صحت و سقم جزئیات این ماجرا، هر وقت در شبکههای اجتماعی عکس و خبری دستمان می رسد قبل از ارسال آن برای دیگری از صحت آن اطمینان حاصل کنیم. آبروی آدم ها را توی جوی روزگار رها نکنیم. غیرقابل برگشت است، غیرقابل جبران و تا ابد وجدان تان آرام نمیگیرد. آرام هم بگیرد، بعید است آفرینش از آن بگذرد... یک روز این بومرنگ به طرف صورت خودتان برمیگردد.
*مدیرمسئول زیست بوم
و سپاس از نوشته تأثير گذارتان
من شاگرد و همكار ايشان بودم و شايد دوستي كه روزهايي از زندگي پربارش را آموختم و از همراهي ايشان بهره بردم.
همه آن روزهاي سياه را يادم هست و در تمام شبكه ها و جبهه هاي موجود براي اين باور ميجنگيدم و هيچ كس باور نميكرد... وقتي بعد از رفتنش چنين مقاله هايي را ميخوانم حسرتي بيش از پيش ميگدازدم
كه از نزديك مي ديدم چطور رفيق و نارفيق در اين روزهاي سخت زخمش زدند و انكارش كردند و او ايستاده و با صلابت رفت!!! تا كي اين بومرنگ به صورت آنهايي بخورد كه با چنين پديده نادري از هستي چنين كردند واي بر آنها، هر چند بعد از اينكه رويشان باز شد به بي حرمتي سر موضوع پيراهن تيم ملي تير خلاص را زدند كه اين دسته ديگر شاگردان او بودند و هنوز هم جاي خالي او را جولانگاه استفاده از نامش كرده اند و صد حيف...
شاد و پيروز باشيد
باز هم سپاس
و سپاس از نوشته تأثير گذارتان
من شاگرد و همكار ايشان بودم و شايد دوستي كه روزهايي از زندگي پربارش را آموختم و از همراهي ايشان بهره بردم.
همه آن روزهاي سياه را يادم هست و در تمام شبكه ها و جبهه هاي موجود براي اين باور ميجنگيدم و هيچ كس باور نميكرد... وقتي بعد از رفتنش چنين مقاله هايي را ميخوانم حسرتي بيش از پيش ميگدازدم
كه از نزديك مي ديدم چطور رفيق و نارفيق در اين روزهاي سخت زخمش زدند و انكارش كردند و او ايستاده و با صلابت رفت!!! تا كي اين بومرنگ به صورت آنهايي بخورد كه با چنين پديده نادري از هستي چنين كردند واي بر آنها، هر چند بعد از اينكه رويشان باز شد به بي حرمتي سر موضوع پيراهن تيم ملي تير خلاص را زدند كه اين دسته ديگر شاگردان او بودند و هنوز هم جاي خالي او را جولانگاه استفاده از نامش كرده اند و صد حيف...
شاد و پيروز باشيد
باز هم سپاس
آری؛ این بود قصه ی تلخی که آنروز در زیر کرسی های گرم خانه هایشان برای اینانلو و اینانلوهای دیگر روایت کردند و به رشته تحریر در آوردند .
بقول شاعر :
)خریدند تنت را و بریدن کفنت را به یک آیه و چند سکه ببستن دهنت را(
امروزه صدای سلطان های زیادی در کشور بر سر زبانهاست؛ (سلطان سکه - سلطان قیر - سلطان دلار و....)
براستی اینها را چگونه میمیرانند و چه فرقی است بین افرادی مانند اینانلوها که تمارض میکنند و به قیمت جان خود به دفاع از کیان و سرمایه های ملی این کشور پرداختند و دست از اندیشه و رسالت خود بر نداشتند و بر نتافتند و سرمایه عقلی و تجربه عملی خود را به بیگانه واگذار نکردند و ماندند که بمیرند ؟ ؟ !!
براستی چرا آنها سلطان نشدند و سرمایه فکری و انسانی خود را چوب حراج زدند و نرفتند که سرمایه و فخر علم خود را صرف بیگانگان کنند ؟/
براستی افرادی مانند اینانلو واینانلوها چه فرقی با این افراد تهی از اخلاق ، انسانیت و ارق دارند ؟؟!!!
شما را بخدا یک نفر در این کشور پیدا شود و توضیح دهد چرا و به چه قیمتی بابک زنجانی و امثالهم و در این طرف اینانلو و اینلوها چگونه و چجوری در جراید و رسانه ما بخاطر گناه نکرده و کرده دیگران باید در یک ردیف قرار بگیرند؟؟
و چندین نفر به اتهام حفاظت از یک گونه ارزشمند بدون دلیل و تفهیم اتهام در زندان ؟؟؟!!!
نتیجه این بی مبالاتی و هزینه آن به عهده چه کسی هست ؟؟
یک نفر باید از غصه انجام کار نکرده و داشتن همیت و ارق ملی و دروغ رسانه ها لب فرو بندد و جلوی درب دادگاهها و مستنسخان دق کند و ازبین برود و دهان خود را ببندد و در آن مقابل کسان دیگر آن سلطان ها در همان دادگاه سینه سپر کنند و ارکان نظامی را به چالش و استهزاء بکشند و آخرش متواری یا اعدام ؟/؟؟؟!!!
شما را بخدا یکی پیدا شود به ما توضیح دهد که ما کجای این دنیا هستیم و چه داریم بر سر خودمان بدست خودمان می آوریم؟؟؟!!!
این که امثال آقای اینانلو در معرفی طبیعت ایران نقش دارند حرفی نیست اما این عین جمله خود ایشان در مصاحبه با روزنامه اعتماد است در سال 86 " یش از ده سال است که دیگر شکار بزرگ نکردهام و شکار پرنده را هم سه سالی میشود کنار گذاشتهام؛ من از شکار اشباع شدهام و در همین حال اتفاقاتی هم افتاد که نگاهم را به شکار عوض کرد"...
پس چرا سعی داریم از همه ابعاد یک چهره رسانه ای دفاع کنیم؟!!!
تاسف