این متن را اما به مناسبت دوستی یا از سر احساسات نمینویسم، بلکه برایم به معنای واقعی «بِرَند درویش» مهم است.
زیست بوم/محمد فاضلی: پاییز 1392 بود و برای انتخاب فردی به عنوان سردبیر بخش محیطزیست «شبکه مطالعات سیاستگذاری عمومی» (شمس، npps.ir) به دنبال یک چهره شناختهشده محیطزیستی میگردیدم. جستوجوهای به فردی رسید که مدیر مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیطزیست بود. تلفنی صحبت کردیم و قرار شد در دفترش یکدیگر را ملاقات کنیم. محمد درویش را اولین بار در دفترش ملاقات کرده و ساعتی صحبت کردیم. احساس کردم سالهاست یکدیگر را میشناسیم. این همکاری به دوستی بدل شد و تا به امروز دوام یافته است.
این متن را اما به مناسبت دوستی یا از سر احساسات نمینویسم، بلکه برایم به معنای واقعی «بِرَند درویش» مهم است. محمد درویش را در این چهار سال که شناختهام، نمونه آدمهایی دیدم که چند ویژگی را با هم دارند: عاشق دانش و کارشان هستند، حاضرند هزینه اعتقاد و عملشان را بپردازند، امیدوارانه به تغییر اجتماعی در مسیر اصلاح دلبستهاند، عاشقانه ایران را دوست دارند، به آنچه اعتقاد دارند عمل میکنند.
محمد درویش ایران را عاشقانه – وجب به وجب - دوست دارد، محیطزیست و منابع طبیعی فقط آن چیزی نیست که در دانشگاه خوانده است تا با آن امرار معاش کند بلکه آن چیزی است که برای صیانت از آن زندگی میکند، و دلبسته تغییر کیفیت زندگی ایرانیان از طریق توسعه هر عمل محیطزیستی درست است چه این عمل گسترش مدارس طبیعت باشد یا گسترش استفاده از دوچرخه و تغییر مبلمان شهری در جهت اهداف محیطزیستی، یا مقابله با سدسازی افراطی.
محمد درویش از جنس آدمهایی است که میتوانید با او مخالف باشید. میتوانید حملهاش به سدسازی و حمایتش از جنبش تخریب سدها را غلوآمیز بخوانید و به مبانی علمی دیدگاهش حمله کنید، میتوانید رویکردش در حمایت از سمنهای محیطزیستی را نقد کنید، و کمپینهای او برای حمایت از محیطزیست را به استناد دلایل مختلف نقد کنید؛ اما نمیتوانید صداقتش در حفاظت از محیطزیست را زیر سؤال ببرید و از ظرفیتش برای گفتوگو چشم بپوشید. میتوانید راهبردهای درویش برای توسعه سمنهای محیطزیست و شبکه سمنها را نقد کنید، اما نمیشود دلسوزی و درویشمسلکی او در نهایت سادگی برای ارتباط با مردم و فعالان محیطزیست را ستایش نکرد.
محمد درویش امروز از سمتش در سازمان حفاظت محیطزیست استعفا داد. من به این استعفا احساسی نگاه نمیکنم. هر مدیری یک روز به یک دلیلی از کارش کناره میگیرد، اصلاً مهم نیست. مهم این است که آدمها بتوانند به سمتشان منزلت بدهند و باعث ارتقای آن شوند. مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیطزیست با درویش – و همه نقدهایی که منتقدانش بر او وارد میکنند - رشد کرد و مردمی شد. خیلی مهم است که آدمی وقتی سمتش را ترک میکند، بیشتر از وقتی که بر آن جایگاه مینشیند، احترام و اعتبار و سرمایه اجتماعی داشته باشد. درویش امروز بدون سمت و پست، مهمتر و شاید اثرگذارتر از قبل است. این ثمره تلاش، صداقت و ایمان قلبی او به محیطزیست و وظیفه نجات آن است.
من از آن جهت محمد درویش را یک برند میخوانم که میتواند الگویی باشد برای مدلسازی همه مدیرانی که میخواهند برای این کشور کاری کنند و میراثی ستودنی داشته باشند. «درویش»، برند و نام اختصاری برای مدیرانی است که ایران را عاشقانه دوست دارند، عمل و اعتقادشان یکی است، هزینه اعتقادشان را میپردازند، اهل گفتوگو هستند، درویشانه کیسه برای پست و سمتهایشان ندوختهاند، و مصلحانه به تغییر در مسیر بهبود کیفیت زندگی مردم امیدوارند؛ مثل هر انسان دیگری اشتباه میکنند اما عامدانه در جهت منافع نامشروع خاصی تصمیم نمیگیرند. هر مدیری که این گونه بود، یک «مدیر درویش» است. این گونه مدیران، اعتبارشان را از پستشان نمیگیرند و هر گاه که پستشان را ترک میکنند جای خالیشان احساس میشود و اثرشان بر جامعه از میان نمیرود. خداوند بر شمار «مدیران درویش» بیفزاید.
بوریس جانسون شهردار لندن دانش آموخته سیاست نبود اما به دلیل توانایی مدیریتی خود حالا وزیر امور خارجه بریتانیاست خود شما با وجود اینکه نه دانش و نه تجربه هیچ کدام از شاخه های محیط زیست را نداشتید اما توسط آقایانی مثل اخانی و درویش به جلو رانده شدید و با هزار شکل تبلیغ شما را تنها برگ برنده نجات محیط زیست معرفی کردند تا اگر بر فرض محال خود شما رییس سازمان می شدید افرادی که شما را به جاو هل داده بودند از این فرصت طلایی استفاده می کردند.
حال واقعا این شکل مدیریت را می توان به عنوان برند مدیریت درویش معرفی کرد؟ با این قبیل دیدگاه ها بیشتر جایگاه مدیریتی خودتان را زیر سوال می برید.