استاد هنریک مجنونیان گنجینه اخلاق و آداب انسانی و ایرانی بود. اصول اخلاقی خط قرمزش بودند. گاهی تند زبان و تلخ بیان میشد. اما در کوتاه زمان نرم میشد و مثل نسیم ملایم روحت را می نواخت.
زیست بوم/زهرا قلیچیپور: بیهیچ اغراق استاد هنریک مجنونیان وطنپرستترین ایرانی بود که من میناسم. با آنهمه بی مهری که در وطن محبوبش بر او روا داشته شد حتی یک بار به ترک آن نیندیشید. عاشقانه ایران را دوست داشت و وجب به وجب طبیعت آن را با دشواری گشته بود و میشناخت. از این رو هر طرح و نظری که برای حفاظت از جای جای کشور ارائه می کرد واقعی و بر مبنای شرایط موجود بود.
استاد هنریک مجنونیان با این که چند سال بود خودخواسته خود را از بیشتر کارها و محافل رسمی دور کرده بود هنوز به روزترین اطلاعات را در مورد محیط زیست کشور داشت.
به ندرت پیش آمد که به زعم خودم یک خبر داغ را برایش واگویه کنم و او بیشتر از من در آن مورد نداند! همانقدر که از محیط زیست میدانست از هنر و تاریخ و ادبیات میدانست. هر بار که با او هم کلام میشدم مثل این بود که در یک کلاس نشستهام و درس میگیرم. درس شیرینی از حفاظت که در کنارش از موسیقی و ادبیات و تاریخ و اسطوره های باستانی و تئاتر و نقاشی و ... میآموختم.
چقدر بخت با من یار بود که سالها بر سر این کلاس نشستم و از این درسها حظ بردم. اما از همه اینها مهمتر استاد هنریک مجنونیان یکی از شریف ترین و نجیب ترین انسانهایی بود که این دنیا به خود دیده است. یکی از واقعیترین معلمهایی که به معنای واقعی میآموزاند و عشق میورزید...
دریایی از عشق بود و پشتیبانی...و تو چقدر با اطمینان و آرامش در این دریا غوطه میخوردی وقتی که میدانستی چشمهای مهربانش همیشه بر روی توست...مراقب کار و زندگی و سلامت جسم و جانت است ...
استاد هنریک مجنونیان در کار مثل کوه پشت دانشجوهایش بود ولی وقتی زمان دیده شدن میرسید خودش را پنهان میکرد مبادا بزرگیش دانشجو را گم کند و آنکه دیده می شود او باشد.
چند سالی بود که در نوشتن کتابهای ارزشمندش دیگران بویژه جوانترها را شریک می کرد و چقدر دلش می خواست اساتید دیگر هم این شیوه را تکرار کنند. بی دریغ سخاوتمند بود. هرچه داشت را با آسودگی می بخشید...علمش،کتابهایش،پولش، اسباب خانهاش و مهرش...
کمتر می شد به خانه اش بروی و با بغلی پر از کتاب و دستی پر از خوردنی آنجا را ترک نکنی، در حالیکه جانت هم از مهرش سیراب شده بود. کمتر میشد مشکلی از تو را بداند و بارها و بارها دلسوزانه حل آن را دنبال نکند. کمتر میشد از خانه اش دربیایی و تا رسیدن به مقصد با دل نگرانی پیگیرت نشود. کمتر می شد در تنگنای مالی باشی و او بداند و اولین کسی که دست کمک به سویت دراز می کند نباشد.اما در سخاوتش بی منت بود و چنان نثار می کرد که تو گمان می کردی حقت را دریافت کرده ای.
استاد هنریک مجنونیان گنجینه اخلاق و آداب انسانی و ایرانی بود. اصول اخلاقی خط قرمزش بودند. گاهی تند زبان و تلخ بیان میشد. اما در کوتاه زمان نرم میشد و مثل نسیم ملایم روحت را می نواخت.
و چقدر بخت با من یار بود که یکی از آنهایی بودم که توانستم سالها همه این زیبایی های ارزشمند انسانی را با او تجربه کنم و چقدر شوربخت بودم که اینقدر زود از دستش دادم...