با هنريك بسيار همسفر بودهام، از سيستان و بلوچستان گرفته تا جزيره شيدور و ساير نقاط. آنچه در همه اين همراهيها از شخصيت او براي من برجسته است، خوش سفر بودن اوست.
زیستبوم: هنریک مجنونیان، از اعضای هیئت علمی دانشگاه تهران، نویسنده، مترجم و از بنیانگذاران سازمان حفاظت محیط زیست ایران روز گذشته 14 مرداد ماه، در سن 69 سالگی در تهران درگذشت.
هنریک مجنونیان در سال ۱۳۳۰ در شهرستان ارومیه به دنیا آمد. در سال 1352 از دانشکده منابع طبیعی کرج فارغ التحصیل شده و در سال ۱۳۵۶ موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس خود از همین دانشگاه شد.
وی به عنوان عضو هیئت علمی و استاد یار از سال ۱۳۵۴ در آموزشکده محیط زیست مشغول به کار بوده و در کنار تدریس، به عنوان کارشناس، در سازمان حفاظت محیط زیست به فعالیت اجرائی پرداخته و در انتخاب و توسعه شبکه مناطق حفاظت شده کشور نقش مؤثری داشتهاست. بسیاری از راهبردها و ابتکارات حفاظت و مدیریت مناطق حفاظت شده و پارکهای ملی کشور در سه دهه گذشته به وسیلهٔ ایشان ترویج پیدا کردهاند.
آنچه میخوانید مجموعهای از یادداشتهای چهرههای سرشناس علمی و روزنامهنگاران در خصوص این استاد فقید است که در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
هنوز خندههایش در گوشم است
هوشنگ ضيايي
هنريك شاگرد اول فوقليسانس بود. تحصيلاتش در اين مقطع را كه به پايان رساند توانست بورسيهاي براي خارج از كشور و امريكا بگيرد. او همه كارهايش را انجام داده و حتي برايش در امريكا هم خانهاي گرفته بودند اما همان زمان پدرش بيمار شد، اين بيماري چندان هم جدي نبود اما همين عامل سبب شد تا هنريك در ايران بماند.
آن روزها را به خاطر دارم كه از وزارت علوم وقت با توجه به اينكه هنريك شخصيت برجستهاي در حوزه خود بود، با او تماس ميگرفتند و ميخواستند بورسيه دكتري را قبول كند اما هنريك آنچنان انسان عاطفياي بود كه ترجيح داد در كنار پدر و خانواده بماند.
با هنريك بسيار همسفر بودهام، از سيستان و بلوچستان گرفته تا جزيره شيدور و ساير نقاط. آنچه در همه اين همراهيها از شخصيت او براي من برجسته است، خوش سفر بودن اوست. در كنار هنريك هيچگاه احساس خستگي نميكردم هم از اين بابت كه از نظر علمي فوقالعاده و استاد مسلم در شناخت محيطزيست و اكوسيستم بود و هم اينكه همواره ميخنديد و اهل گله و شكايت نبود، هنوز هم خندههايش در گوش من است و آن را چونان خاطرهاي خوش همراه دارم.
يكي از سفرهايم با هنريك به جزيره شيدور در خليج فارس بود. در اين سفر با او روي لاكپشتهاي پوزه عقابي و پرستوهاي دريايي مهاجر پژوهش ميكرديم. خاطرم هست سفرمان در اواخر ارديبهشت و خرداد و شرجي هوا در نهايت خود بود.
شيدور را به اسم جزيره «مارو» هم ميشناسند و اين نامگذاري به خاطر جمعيت بالاي مارهاي آنجاست. تعداد افعي جعفري در شيدور به قدري بالاست كه حتي محليها ترجيح ميدهند شب را آنجا نمانند. از آنجا كه لاكپشتها شبها براي تخمگذاري به ساحل ميآمدند من و هنريك همانجا در ساحل كيسهخوابهايمان را پهن ميكرديم و ميخوابيديم.
کار ديگر ما شب هنگامان اين بود كه پيمايشي در ساحل جزيره داشته باشيم تا بتوانيم جمعيت لاكپشتها را برآورد كنيم. در همين پيمايشها بود كه توانستيم برآورد تقريبي از آنها داشته باشيم و البته من در اين سفر عكسي از هنريك گرفتم كه در آن او يك لاكپشت پوزه عقابي آنهم با وزني حدود 100 كيلو را در دست گرفته بود.
علاوه بر پژوهش روي لاكپشتها كار ديگر ما در شيدور آمارگيري پرندگان به ويژه پرستوهاي دريايي مهاجر بود. در آن زمان حدود 200 هزار پرنده به جزيره شيدور ميآمدند و ما با همكاري هنريك با بررسي نقشهها و مشخص كردن خطوط ترانسكت (Transect) توانستيم تعداد زيادي از پرستوهاي دريايي مهاجر را با روشي متفاوت آماربرداري كنيم. يادش گرامي باد.
****
گوشهاي از قلبم خانه هنريك است
بيژن فرهنگ درهشوري
من و هنريك خيلي پيش از انقلاب باهم رفيق بوديم، آنهم نه از اين رفقاي خياباني، بلكه از رفقاي كوهي و بياباني! اغلب كوهها را باهم رفتيم، از اشترانكوه گرفته تا كوههاي بلوچستان، مازندران، گرگان و ... بهطوريكه جايي نبود نرفته باشيم. هنريك موجود عجيبي بود، انساني فوقالعاده علاقهمند به طبيعت و اين سرزمين. ارمنيها همه عزيزند با اين حال هنريك يكي از عزيزترين ارمنيها بود.
او هم به فرهنگ و تاريخ و هم به طبيعت و هم به خلقهاي ايران نه تنها علاقه داشت، بلكه عشق و احترام قائل بود. سالها است كه هنريك بخش عمده قلب من را گرفته و همانجا نشسته. هنوز هم آن گوشه قلب من متعلق به هنريك است. بياندازه دوستش داشتم و بياندازه دوستش دارم. خانه من، خانه هنريك بود و خانه هنريك، خانه من بود. دههها قبل زماني كه قرار بود تحولات و تغييرات جدي در كشور ايجاد شود ما هم اميدوارانه تلاش ميكرديم. گمان ما اين بود كه پاركهاي ملي و مناطق حفاظتشده دو برابر خواهد شد و ميتوانيم آنها را به شكل بهتري حفظ كنيم اما نه تنها به آنها اضافه نشد بلكه جمعيت حياتوحش پاركهاي ملي و مناطق حفاظتشده كاهش يافت و طبيعتشان تخريب شد.
به وضعيت درياچه اروميه به عنوان بزرگترين درياچه كشوري نگاهي بيندازيد! هنريك خانهاش اروميه بود و ما هر وقت آن طرف ميرفتيم منزل مامي يعني مادر هنريك ميرفتيم. آن زمان جزاير درياچه جمعيت خوبي از نظر حياتوحش داشت اما امروز آنها كجا هستند؟ اروميه به مدد باران اين روزها وضع بهتري دارد. نگاهي به جنگلها بيندازيد و ببينيد چه وضعيتي دارند؟ ميگويند هنريك در سالهاي آخر نااميد و منزوي شما بود، آيا آنچه گفتم هر عاشق طبيعي را نااميد نميكند؟ دماوند شوخي نيست. دماوند مظهر آزادي و آزادگي ماست. ما ضحاك ماردوش را در شاهنامه گرفتيم و دو دستش را به دو صخره بستيم، براي اينكه ضحاك مغز جوانهاي ايران را ميخورد. آرش در جنگ با توران و سپاه افراسياب از روي دماوند تير انداخت و مرز ايران را گسترش داد.
آرش، جان خود را روي تير گذاشت و آن را پرتاب كرد. در اين سالها دماوند عزيز من و هنريك را، دماوند آرش را جاده كشيدهاند همينطور جاده پيچيده و از رينه رد شده و رفته... اين اتفاقات فقط مربوط به دماوند نيست، اروميه و آذربايجان و كردستان و.. را ببينيد! هيچ چيز اميدواركنندهاي نيست، هيچ مقام موثر و انسان شاخصي، هيچ نيرو و قانوني از سرزمين ما، عزيزترين ثروت ما كه ميراث فرهنگي و تاريخ ماست دفاع نميكند و هنريك هم به عنوان يكي از اين عاشقان رفت. اي داد و بيداد و آه و آه.. البته من باور نميكنم، هنريك همين جاها و گوشهاي از قلب من است. شما بگوييد چه چيز باعث ميشود هنريك اميدوار و شاد باشد كه برخي ميگويند او اين سالهاي آخر نااميد بود! كدام اتفاق اميدواركننده؟
از خليج فارس بگيريد و برويد تا آذربايجان، از چابهار بگيريد و برويد تا خراسان. من و هنريك روزي به سرخس رفتيم و چند شب در كوهها خوابيديم و گشتيم. كوهها پر بود از قوچ و ميش، پستههاي وحشي را پيوند زده بودند شده بود پسته واقعي. هزاران هكتار بود كه اين درختان را ميديديم و يك نفر دست نميزد و تخريب نميكرد اما روز به روز و سال به سال اتفاقات بد براي طبيعت ما افتاده است. از اعماق خليج فارس بگويم كه از شقايقزارها و لالهزارهاي كردستان هم زيباتر است اما اين روزها كشتيهاي چيني با تورهاي كفروب جنايتي ميكنند كه هيچكس با دشمن خود نميكند، چه بگويم! بس است ميترسم گريه كنيد! ديگر نميگويم.
****
هنريك جز طبيعت چيزي نداشت
بهرام زهزاد
با آقاي مجنونيان يا همان هنريك خودمان سالهاي زيادي دوست بودم و بارها براي كار و پروژه با هم به مناطق حفاظت شده و ساير مناطق سفر كرديم. او عاشق طبيعت ايران و در عين حال به شدت نگران آن بود. كارها و آثار او كه بيشتر به شكل كتاب منتشر شدهاند نشان دهنده سالها تلاش هنريك مجنونيان براي حفاظت از طبيعت ايران است. او سعي داشت مفهوم حفاظت از مناطق را به دستاندركاران و مسوولان و به دانشجويان منتقل كند. هنريك ميخواست مسووليت فردي افراد براي فكر كردن، برنامهريزي و عمل كردن به محيط زيست را تحت عنوان مفهومي به نام اخلاق محيطزيستي جا بيندازد.
او بر عمل كردن بيش از هر چيز اصرار داشت و معتقد بود اگر چيزي روي كاغذ و تئوري باشد گر چه مفيد است اما تنها زماني مثمرثمر خواهد بود و طبيعت ايران را نجات خواهد داد كه به مرحله عمل برسد. ميدانيم كه طبيعت ايران بسيار مورد تاخت و تاز قرار گرفته، چندي پيش در سفرنامهاي كه مربوط به قرن نوزدهم بود به اين موضوع برخوردم و جالب است كه از همان زمان مستشرقيني كه به ايران سفر كرده بودند به اين نكته در سفرهايشان اشاره و عنوان ميكردند. براي هنريك اين دستاندازي بسيار نگرانكننده بود، او شب و روز خود را گذاشت تا بتواند در افواه عمومي اين مقوله را جاي دهد كه طبيعت آن بخش از زندگي ماست كه وابسته به آنيم و براي بقاي خود بايد از آن حفاظت كنيم.
در سالهاي پاياني عمر هنريك به واسطه بيماري از فعاليتهاي ميدانياش كاسته شد اما همچنان فعاليتهاي تحقيقاتي و علمي خود را ادامه داد و كتابهاي زيادي را هم منتشر كرد. امروز باخبر شدم آخرين كتابشان هم آماده چاپ شده كه به زودي منتشر ميشود. اين كتاب جمعبندي همه كتابهاي او است. خبر فوت هنريك مجنونيان برايم ناگهاني و گيجكننده است. همه انتظار داشتيم در اين سالهاي پاياني بتواند تجربيات بيشتري را در اختيار ديگران قرار دهد اما متاسفانه نوميدي به بهبود وضع محيطزيست در او مشابه بسياري ديگر از طبيعتدوستان ايجاد شد. در شكلگيري اين نااميدي بخشي مسوولان مقصرند.
وقتي كسي پست و مقامي را ميپذيرد نسبت به آن مسووليت برايش ايجاد ميشود و وظيفه دارد برايش فكر و كار كند. اگر قرار باشد با توجه مصالح مسووليتي ناديده گرفته شود، نااميدي در دلسوزان ايجاد ميشود. هنريك هم انتظار داشت مديران با مسووليت كامل كار كنند اما او شاهد بود مواردي پشت سر هم به واسطه عدم مسووليتپذيري (همانند آنچه در آتشسوزيها شاهد بوديم) يا با عمد (با واگذاري مناطق و از دست رفتن آنها) اتفاق ميافتد. هنريك در زندگي جز طبيعت چيزي نداشت كه به آن علاقه ببندد و همين تخريبها در طبيعت ايران و عدم جلوگيري در برابر آنها او را منزوي كرد.
****
با طبيعت ايران زندگي عاشقانهاي دارم
محمد درويش
به جرات ميتوانم بگويم «هنريك مجنونيان» يكي از موثرترين متخصصان حوزه محيط زيست كشور است؛ كسي كه بيش از هر متخصص ديگري اسناد مكتوب و محتواي محيطزيستي منتشر كرده و اغلب كنشگران و كارشناسان و دانشجويان حوزه محيطزيست و منابع طبيعي به ايشان مديونند و بخش قابل توجهي از دانششان حاصل تلاشهايي است كه هنريك مجنونيان در نزديك به نيم قرن گذشته تبديل به منابع ماندگار كرد. مفاهيمي مانند پاركهاي ملي، مناطق شكار ممنوع، مناطق حفاظت شده و هر آنچه تحت عنوان مناطق چهارگانه ميشناسيم مرهون تلاشهايي است كه هنريك مجنونيان انجام داده است. بخش بزرگي از مناطق چهارگانه تحت مديريت سازمان حفاظت محيطزيست با پيمايش ميداني او مشخص شد.
هنريك مجنونيان تمام زندگي خود را وقف طبيعت ايران كرد. او حتي ازدواج نكرد زيرا عشقش طبيعت ايران بود و همواره ميگفت من با طبيعت ايران است كه عاشقانه زندگي ميكنم. اميدوارم از بين شاگران فراواني كه هنريك مجنونيان تربيت كرد و هميشه در خانهاش به روي آنها باز بود ما شاهد طلوع چند هنريك جديد باشيم تا راهش ادامه پيدا كند. همه دوستداران محيط زيست در ايران با احترام از او ياد خواهند كرد و تلاش ميكنند ياد و خاطره اين مرد شريف زنده بماند.
زماني كه در سازمان حفاظت محيطزيست مسووليت داشتم از هنريك به عنوان چهره ماندگار و برنده كتاب سال تقدير كرديم. 10 سال پيش در واقع جامعه بزرگ كوهنوردان ايران از هنريك مجنونيان به عنوان چهره ماندگار طبيعت ايران تقدير كرد. در كارنامه پرافتخار او جوايز و لوحهاي زيادي وجود دارد كه اغلب آنها از سوي مردم داده شده است. شايد يكي از آخرين آنها جايزهاي باشد كه از طرف هيات داوري مهرگان علم به او داده شد. در راس هيات داوران اين جايزه اسكندر فيروز بود كه همين افتخاري براي او بود. اميدوارم همه ما بتوانيم شاگردان شايستهاي براي اين استاد بزرگوار باشيم.
****
حسرت من و حسرت استاد
الهه موسوي
«كاش براي مصاحبه با او طي اين همه سال، بيشتر اصرار ميكردم!» اين نخستين آرزو، بعد از «حسرت» بود كه پس از شنيدن خبر پرواز ابدي استاد هنريك مجنونيان، از ذهنم گذشت. او اهل مصاحبه نبود و تا امروز گفتوگويي رسانهاي از او در دست نيست. تنها مقالات و بريده كتابهايش است كه گهگاه و بهطور پراكنده از سوي دوستي، شاگردي يا همكاري از او منتشر شده است.
نخستين برخورد حضوريام با او چند سال پس از شناختنش دست داد. اين حالت البته خاص رسانهايهاست و تنها آنها ميدانند چه ميگويم. يك رسانهچي ميتواند سالها و سالها با كسي آشنا باشد؛ مصاحبه كند؛ پاي درد دلهاي او بنشيند؛ تحليلهايش را بنويسد؛ هنگام وحشت و نگراني خبرهاي بد به او پناه ببرد و ساعتها با او حرف بزند بدون اينكه حتي يكبار او را از نزديك ديده باشد. استاد هنريك را نخستينبار در «پنجمين همايش ملي ارزيابي اثرات محيطزيستي ايران» در سال 86 ديدم.
زمان استراحت بين دو پنل بود و من رفته بودم تا چاي بخورم و برگردم. با ديدن استاد كه همراه با دكتر كيابي در گوشهاي ايستاده بودند، سر از پا نشناخته، چاي را رها كردم و به سمتشان رفتم. دكتر كيابي را قبلا چندباري ديده و با او سخن گفته بودم. او نيز مثل هنريك، اهل مصاحبه نبود. با استاد هنريك شروع كردم به احوالپرسي. دروغ نگويم از همان ابتداي ديدنش، انواع راههاي راضي كردنش براي مصاحبه از ذهنم گذشته بود؛ اما همچنانكه شنيده بودم تمام تيرهايم به خطا رفت.
ميدانستم از يك جايي به بعد ديگر نبايد اصرار كنم و اصرار بيشتر با «اخلاق حرفهاي» كه مبناي كار رسانهاي است در تعارض جدي است. از خير مصاحبه گذشتم و درسهاي استادانم را در دانشكده ارتباطات به ياد آوردم كه «رعايت اصول افراد و احترام به عدم تمايلشان به گفتوگو» مهمتر از گرفتن چند مصاحبه است. همانجا تصميم گرفتم بيشتر اصرار نكنم. با اين همه دوستي و شاگردي كه از آن روز با استاد برايم بر جاي ماند ارزشي بسيار بيشتر از چند مصاحبه داشت. يادم نميرود از من پرسيد: «توي بچه مسلمان، چه كار با من مسيحي داري؟» به او گفتم: «قرآن ما ميگويد قل يا اهل الكتاب تعالوا ......» و بعد «محيطزيست پهنهاي است كه همه با هر مذهب و نگرش و ديدگاهي به شرط انطباق با طبيعت و هستي، ميتوانند در آن گردهم بيايند...»
اين دو جمله كوتاه من انگار در او اثر كرد؛ نشاني و زمانبندي كلاسهايش را به من داد و گفت اگر دوست داشتي بيا. من اگرچه آن سالها به خاطر مشغلههاي بسيار زياد زندگي در تهران كذايي، هيچوقت نتوانستم سر كلاسهايش حاضر شوم اما ارتباطهاي تلفني گاه و بيگاهم را با او ادامه دادم. چقدر دلش نگران محيطزيست بود و گاهي كه بعد از اتفاقهاي دهشتناك اين حوزه با استاد تماس ميگرفتم با صدايي گرفته و غمناك ميگفت كه «همه چيز در حال از دست رفتن است.»
يادم ميآيد حدود سالهاي 87 يكبار در جريان تهيه يك گزارش درباره «پارك ملي گلستان» به او زنگ زدم تا نظرش را بخواهم. مثل هميشه گفت كه «مصاحبه نميكند» بعد با صدايي كه بغضي صريح را در خود داشت، گفت: «سال 1359 براي مرزبندي پاركينگهاي پارك ملي گلستان، به مدت 2 ماه، نردههايي چوبي را در كارگاه «تنگه راه» ساختيم و كار گذاشتيم؛ امروز ديگر آن نردهها وجود ندارند؛ درست مثل تمام تلاشهاي نسل من در حفاظت، اثري از آن نردهها باقي نمانده؛ حيف؛ حيف كه محيطزيست ايران ميتوانست خيلي بهتر از آني كه بود، بشود و نشد.»
حسرت من در «اصرار نكردن براي مصاحبه» شبيه آن حسرت استاد شد. امروز بعد از شنيدن خبر پرواز ابدياش، به اين فكر ميكردم كه اگر ميشد طي اين همه سال، حرفهايش را رسانهاي كرد و اگر آن همه مقاومت نميكرد، شايد مردم عادي نيز تجربهها و دغدغههايش را بيشتر ميشناختند و آگاه ميشدند كه براي رسيدن به امروز كه «همه محيطزيست را ميشناسند» چه آدمهاي بزرگي، در گمنامي و سختي و تنهايي تلاش كردهاند؛ خون جگر خوردهاند و حتي نااميد شدهاند. آدمهايي كه استاد هنريك يكي از آنها بود؛ آنهايي كه ديگر به راحتي نميتوان انتظار تكرارشان را در اين آب و خاك داشت و افسوس كه نميتوان...
****
نگران افول اخلاقي علمي بود
احمدرضا محرابيان
متاسفانه هنريك مجنونيان استاد از بنيانگذاران پيشكسوت علم حفاظت محيط زيست و مديريت مناطق حفاظت شده در 69 سالگي گذشت. استاد هنريك مجنونيان در 1330 در شهرستان اروميه متولد شد و تحصيلات خود را تا دوره متوسطه در اين شهرستان به پايان رسانيد. او در 1356 از دانشكده منابع طبيعي كرج در رشته جنگلداري فارغالتحصيل شد و از سال ۱۳۵۴ به عنوان عضو هيات علمي و استاديار در آموزشكده محيط زيست مشغول به كار بود. به علاوه سالها به عنوان كارشناسي برجسته در سازمان حفاظت محيط زيست به خدمت پرداخت و در انتخاب و توسعه شبكه مناطق حفاظت شده كشور نقش موثري ايفا كرد.
بسياري از شيوههاي استراتژيك و راهبردي حفاظت و مديريت مناطق تحت حفاظت كشور توسط هنريك مجنونيان بنيانگذاري شده است. به علاوه بسياري از اساتيد برجسته محيط زيست كشور در محضرش شاگردي و كسب تجربه كردهاند.
مجنونيان تاكنون نزديك به 93 كتاب در سطوح مختلف تخصصي–ترويجي به صورت تاليف يا ترجمه به چاپ رسانيده كه هريك منبعي جامع و دستورالعملي با ارزش در زمينه مديريت محيط زيست محسوب ميشوند.
از برجستهترين آثار علميشان تاليف و ترجمه كتبي چون مناطق حفاظت شده، مناطق حفاظت شده ساحلي – دريايي، راهنماي آمادهسازي پاركهاي ملي و مناطق حفاظت شده براي توريسم، حفاظت رودخانهها، طبقهبندي و حفاظت تالابها، جغرافياي جانوري جهان، شالودههاي ژئوبتانيكي خاورميانه، راهبردها و معاهدات حفاظت از طبيعت و منابع زنده، مديريت و حفاظت تالابها و جغرافياي گياهي ايران هستند. دو بار برنده جايزه ملي محيط زيست ايران، انتخاب به عنوان چهره ماندگار سبز ايران، دو بار معرفي و كانديداتوري براي اخذ جايزه سلطان قابوس يونسكو از سوي سازمان حفاظت محيط زيست ايران، اخذ جايزه كنتون ميلر اتحاديه جهاني حفاظت، استاد برگزيده سازمانهاي غيردولتي ايران جهت فعاليتهاي آموزشي، ترويجي و دهها لوح تقدير براي نگارش كتب با ارزش حوزه محيط زيست از افتخارات مرحوم هنريك مجنونيان هستند. رويكرد جامع، منسجم و يكپارچه به تنوع زيستي و حفاظت همواره در آثار علمي برجستهاش موج ميزند.
يكي از رويكردهاي نوين مجنونيان در حوزه حفاظت انطباق مراكز تنوع، اندميسم و كانونهاي بحراني گونههاي گياهي و جانوري كشور در قالب مناطق كليدي تنوع زيستي (KBA) و نيز مناطق با انقراض صفر (AZE) با مناطق حفاظت شده كشور جهت بهبود، ارتقا و افزايش كارآمدي مناطق تحت مديريت است كه افتخار همكاري و همراهي با او را داشتم. پايبندي به اخلاق علمي، دقت علمي و تاكيد به تقيد اخلاق علمي از ويژگيهاي برجسته اخلاقي مجنونيان محسوب ميشود. دغدغه و نگرانيهايش پيرامون افول اخلاقي علمي همواره در صحبتهايش نمود داشت. خوشبختانه تلاشهاي صادقانه، علمي و جامعش در زمينه آموزش و پژوهش محيط زيست منشا تربيت شاگرداني شده كه هر يك در زمينه محيط زيست برجسته بوده و هر يك ادامهدهنده مسير علمي-اخلاقي او خواهند بود. اميدوارم كه اين اساتيد بزرگوار را آنچنان كه شايسته است در زمان حضورشان ارج نهيم تا دلتنگ روزهاي از دست رفته گذشته نباشيم. روحش شاد و يادش گرامي.
****
وداع با مجنون طبيعت
فاطمه باباخاني
سه سال پيش بود، شايد در حوالي همين روزها كه توانستم با «هنريك مجنونيان» تماس بگيرم. آن زمان دنبال طرحهايي ميگشتيم كه روي ظرفيت مرتع در پناهگاه حياتوحش خوش ييلاق و به شكل خاص روي دشت زردابه كار كرده بودند، سپيده به ما هنريك مجنونيان را معرفي كرد و البته دوستان و كارشناسان ديگر هم معتقد بودند طرحها و پژوهشهاي او جزو معدود كارهاي انجام شده درباره اين منطقه است. با او تماس گرفتم و درباره طرح سئوال كردم، به هيچ عنوان حاضر نبود ديداري داشته باشد يا درباره طرحهايي كه انجام داده صحبت كند.
ميگفت چيزي از حيات وحش و طبيعت ايران باقي نمانده، گلهمند بود از مسوولاني كه حرمت پستهايشان را نگه نداشتهاند. اصرار بيفايده بود، او صحبتي در اين زمينه نكرد. آن روز گذشت و براي من فرصتي ديگر مهيا نشد كه با او صحبت دوبارهاي داشته باشم، امروز كه خبر درگذشت استاد هنريك مجنونيان منتشر شد ياد آن گفتوگو كه در ميان هياهوي بازارچه كتاب خيابان انقلاب انجام شده بود، در من زنده شد.
در اين سه سال اتفاقات زيادي در محيطزيست افتاده، از بازداشت و زنداني شدن فعالان محيطزيست كه همچنان بدون يك روز مرخصي در زندانند و چشمانتظار بازگشت به طبيعت و نزد خانوادههايشان تا آتشسوزيهاي مداوم در زاگرس كه علاوه بر تخريب جنگلهاي اين منطقه، جان داوطلبان را هم گرفته است، آنها كه در آتش سوختند و بريان شدند.
وقف بخشي از جنگل آقمشهد همين چندي پيش و ضربه سهمگين واگذاري بخشي از كوه دماوند، كوهي كه به عنوان نماد ايران شناخته ميشود. هنريك مجنونيان در اين سه سال علاوه بر دستاندازيهاي پيشين، حوادث تلخ ديگري را هم بر پيكره محيطزيست ديده است. او از ميان ما رفته و اين روزها جامعه محيطزيست داغدار او هستند، داغدار استادي كه عاشقانه به اين سرزمين خدمت ميكرد، عمر خويش بر پاي آن گذاشت و از بيمهريهاي بسيار رنج برد. او شمال تا جنوب ايران را بارها پيمود و پايشهاي بيشمار در آنها انجام داد، هنريك مجنونيان در شكلگيري مناطق چهارگانه سازمان حفاطت محيطزيست نقش بسزايي داشت و ما امروز بر سفره دستاوردها و پژوهشهايش نشستهايم، اميد آنكه قدر بدانيم و شاگرداني باشيم كه بتوانيم راهش را ادامه دهيم و سدي باشيم در برابر تخريب و دستاندازي بر محيطزيست اين سرزمين.
****
در ستايش دانشمندي كمنظير
حميدرضا ميرزاده
بايد در ستايشش نوشت و از افسوس نبودنش. نه فقط به اين خاطر كه عزيزي از ميان ما رفته كه دوستش داشتيم؛ پايه و شالودهاي مستحكم را از علم حفاظت محيط زيست از دست دادهايم. هنريك مجنونيان دانشمندي كمنظير بود كه تنها به تدريس در دانشگاه بسنده نكرد. تلفيقي از دانش تئوري، تجربه اجرايي و تربيت نسلي از كارشناسان از او مرجعي علمي و اجرايي ساخته بود كه ردپايش در حفاظت، راهنما و راهگشا بود.
تأليف و ترجمه و انتشار بيش از ۵۰ عنوان كتاب تخصصي، دهها مقاله و گزارش كارشناسي در زمينه حفاظت از عرصههاي طبيعي و مباني حفاظت از او چهرهاي بيبديل ساخته است. طراحي و تدوين برنامه حفاظت از مناطق بر پايه معيارهاي واقعي، قابل اندازهگيري و عملي، در كنار سختگيري در انتخاب و آموزش محيطبانان و كارشناسان، اصولي بودند كه اين معمار مناطق حفاظت شده را براي هميشه در حافظه تاريخي و علمي حفاظت محيط زيست كشور ماندگار كرد. هر چند علاقهاي به حضور در مطبوعات نداشت اما از ۱۳۵۴ كه به استخدام رسمي آموزشكده محيط زيست كرج تا واپسين لحظات حياتش، همواره پذيراي دانشجويان و پژوهشگران و علاقهمندان به محيط زيست بود و جامعه حفاظت محيط زيست را از راهنماييهايش بينصيب نگذاشته بود تا هر وقت در كار، درمانده و سردرگم شديم دستمان را بگيرد و چراغي بر راهمان روشن كند.
همان قدر كه بايد از فقدانش افسوس بخوريم، از اينكه مجنونياني پا به جهان گذاشت و عمري بابركت را گذراند و بخشي از علمش را برايمان به يادگار گذاشت، بايد خوشحال باشيم. بايد خرسند باشيم كه انديشه مجنونيان در نوشتههايش و در ذهن صدها دانشآموخته و علاقهمند و فعال محيط زيست زنده است. يادش گرامي.